×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

به سوي بي نهايت

تقديم به تمام دلهاي عاشق

× مطالب واقعي و كاربردي در مورد علم، فرهنگ، عشق، عرفان، زندگي و زناشويي @@@@@@@@@@@@@@ دوست گلم از هر قسمت كه خوشت اومد يا دوست نداشتي نظر بده تا با هم اين وبلاگ رو بهترش كنيم. !-- begin pichak.net random picture --center=text/java src=http://pichak.net/blogcod/random-photos/3d/random//centerdiv style=display:nonea href=http://pichak.net/blogcod/random-photosتصویر روز/aa href=http://pichak.net/galleryگالری عکس/a/div!-- end pichak.net random picture --
×

آدرس وبلاگ من

kurosh78.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/kurosh78

انوشيروان دادگر


خسرو اول انوشیروان شهریار نامدار ساسانی را همه کس می شناسد زیرا نام نامی او در ادبیات فارسی و عربی تا آن اندازه پایدار مانده است که هنوز هم ذکر جمیلش در افواه خاص و عام ایرانی جاری می باشد. خسرو اول که در تاریخ ایران به لقب انوشیروان یا انوشک روان به معنی جاویدان روان معروف است حقاً بزرگترین پادشاه ساسانی و مظهر و مطلع درخشانترین دورۀ آن عهد و زمان است

دانشگاه گندی شاپور را که در آنجا علم پزشکی بخصوص تدریس می شد تأسیس کرد. به اشاعه و تعمیم حکمت و فلسفه و سایر فنون ادبی پرداخت. کتاب خداینامک که فردوسی طوسی اساس حماسۀ رزمی معروف خود را بر آن قرار داده است در عهد سلطنت انوشیروان تدوین گردید. به فرمان او از کشور هندوستان کتب و آثار پیل پای به ویژه کلیله و دمنه را به ایران آورده ترجمه کردند.

شطرنج نیز در زمان شهریاری او از هند به ایران آمد. دو نفر از زهاد متهور و مخاطره جوی ایران کرم ابریشم (تخم نوغان) را از ختن که اقصی بلاد شرق بود به ایران آوردند:�و شهر نوبندگان و همدان و بغداد کهن و اردبیل و مداین و دیوار باب الابواب او بنا کرد�

به عبارت اخری می توان گفت که عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران و تبادل افکار شرق و غرب با عهد سلطنت انوشیروان آغاز شده است

انوشیروان علاوه بر توجه مخصوص که به مسائل علمی وادبی داشت از سایر شئون مملکتی نیز فارغ نبود. قبل از او کشور پهناور ایران سروسامانی نداشت و بوم شوم اغتشاش و ناامنی بر همه جا سایه افکنده بود. ظلم حکام به زیردستان اندازه نداشت و تعصبات مذهبی همه را از پای درآورده بود، عموم طبقات با یکدیگر نفاق داشتند و مجرمین به مجازات 

نمی رسیدند. کشاورزی ترویج نمی شد و روستاییان در فقر و فاقه به سر می بردند

کسری انوشیروان با حسن تدبیر و سیاست و صفاتی توأم با قدرت و عدالت به همۀ این نابسامانیها خاتمه بخشید و مجد و عظمت دیرینه را تجدید کرد. خدمات انوشیروان یکی و دو تا نیست ولی برای آنکه از اطناب سخن خودداری شود به ذکر پاره ای از کارهای اساسی و اصلاحی او می پردازد

انوشیروان فرقۀ مزدکی را مغلوب و سرکوب کرد:�اموال منقول مالکینی را که مزدکیان گرفته بودند به آنان مسترد داشت و اموال بی صاحب را برای اصلاح خرابیها تخصیص داد.� 

ابنیه و املاکی را که به واسطۀ کوتاه شدن دست صاحبان آنها و انهدام قنوات و جداول به ویرانی رفته بود دوباره آباد کرد. مالکین را کمک کرد و به آنها افزار کار داد تا به کار خود مجدداً مشغول شوند. برای آباد کردن اراضی بائر کشاورزان را به دادن بذر و ابزار و حیوانات لازم تشویق کرده این عمل در تمام مدت سلطنت او جریان داشت

پلهای چوبی و سنگی را که خراب و ویران شده بود مرمت نمود و در محلهایی که مورد خطر و معرض دستبرد دزدان و جنایتکاران بود استحکاماتی ساخت. وضع نظام و تشکیلات اداری مملکت را تمشیت بخشید.

به راستی کسری انوشیروان شهریاری مدبر و مقتدر و با کیاست بود ولی موضوع عدالت و دادگستری او صرفاً به مطالب و مسائل اشاره شده مرتبط نبوده است بلکه اصل مسلم و اقدام اساسی دیگری صیت شهرت و معروفیتش را در بسیط زمین گسترده ضرب المثل معدلت نوشروانی را تا زمان حاضر ورد زبان خاص و عام و تکیه کلام این و آن ساخته است

طریقه و روشی که تا آن زمان در اخذ خراج و مالیات اراضی و مزروعی معمول و متداول بوده نه فقط سلطنت را فایده نمی بخشید بلکه زحمات و خساراتی برای مودیان مالیاتی فراهم می کرد به قسمی که کشاورزان و برزگران قبل از تعیین مالیات توسط مأمورین دولت جرأت نمی کردند به میوه های رسیده دست بزنند. تازه وقتی که مأمور دولت به سراغ آنها می آمد تقویم و ممیزی او اساس و مبنایی نداشته است. هر میزانی که دلش می خواست تقویم می کرد و هر مبلغی که دلخواهش بود از کشاورز بیچاره عنفاً می ستاند. خلاصه حساب و کتابی در کار نبود و هیچ مقامی هم بر اعمال بی رحمانۀ آنها نظارت نمی کرد.

شاهنشاه انوشيروان دادگر خوان بزرگي داشت از طلا مرصع با اقسام جوهرات نوشته بود : هر که غذاي حلال خورد و مازاد آن را به حاجتمند دهد نوشش باد و هر چه را که با اشتها خوري تو آن را مي خوري و هر چه را که بي اشتها خوري او تو را مي خورد .

از نوشيروان پرسيدند گرانقدرترين گنجها که هنگام حاجت سودمند افتد کدام است ؟ وي گفت : نيکي اي که پيش آزادگان سپرده باشي يا دانشي که براي اعقاب واگذاري از وي پرسيدند : دراز عمر تر از همه مردم کيست وي گفت : هر که عملش بسيار باشد و يارانش از او ادب آموزد يا نيکي فراوان کرده باشد که اعقابش بدو شرف اندوزند . پس حريصان را به صف مردم امين مياريد و دروغگويان را جزو آزادگان مشمار.


انوشیروان چهار انگشتری بر دست داشت :

اولین انگشتر مخصوص مالیات بود که نگین آن عقیق بود و نقش عدالت در هنگام گرفتن مالیات بر آن نقش بسته بود .

دومین انگشتر مخصوص املاک بود که نگین اش فیروزه بود و نقش آبادی بروی آن نقشه بسته بود .

سومین انگشتر مخصوص مخارج بود که نگین یاقوت سرمه ای داشت که با نقش تامل و صبر مزین شده بود .

چهارمین انگشتر مخصوص برید بود که نیگن اش یاقوت سرخ بود و همچون آتش می درخشید و نقش امید بر روی ان نقش بسته بود.

حكايتي از انوشيروان دادگر

اندر روزگار نوشيروان ، دادگر سپهسالاري بود در آذرآبادگان ( آذربايجان ) كه وي از همگان ثروتمندتر و توانگر تر بود .

روزي سپهسالار قصد ساخت باغي در آذرآبادگان نمود . پس چندين باغ را خريداري كرد تا همگي را يكي نمايد و وسعت بيشتري يابد .

در آخرين باغ به مزرعه پير زني رسيد كه كشاورزي ميكرد .

سپهسالار نزد پير زن رفت و از او درخواست نمود تا باغش را بفروشد .

پير زن گفت  : من همين باغ را از مال دنيا دارم و اين نيز ارثي است كه از شوهرم به من رسيد و با هيج چيز عوض نخواهم كرد .

سپهسالار گوش به سخنان وي نداد و باغ را از وي گرفت و ديواري دور آن كشيد و هيچ پولي به وي نداد.

پير زن درمانده شد و آهي سر داد واز خداي كمك خواست . سپس در انديشه اين افتاد كه از آذرآبادگان راهي مدائن محل زندگي شاهنشاهملك ايرانشهر شود . در بين راه با خود اينگونه انديشيد كه شايد خدايگان از اين كار من خشمگين شود ومرا زنداني كند .

شايد مرا به بارگاه خدايگان شاهنشاه راه ندهند و . . . به هر روي پس از چند روز بهمدائن رسيد . در گوشه مزارع نشست تا نوشيروان به شكار آيد ...

روزي نوشيروان از كاخ تيسپون بيرون آمد و راهي شكار شد . در بين راه پير زن از پشت بوته ها بيرون جست و از نوشيروان كمك خواست.

نوشيروان از اسپ پياده شد و به سخنان پير زن گوش فرا داد . پس از پايان سخنان پير زن نوشيروان دادگر اشك در چشمانش حلقه زد و از پير زن پوزش خواست و سوگند ياد كرد كه اگر چنين باشد كه تو گفتي من پاسخ او را خواهم داد

 سپس پير زن راسوار بر اسپ كرد و مقداري خوراك و آشاميدني به وي داد و به او در شهر اسكان داد . نوشيروان چند روزي در انديشه اين بود كه چگونه پاسخ اين كارسپهسالار را بدهد .

بهمين جهت روزي غلامي را فرا خواند و به او گفت كه به آذرآبادگان برو و از مردم آنجا در لباس فردي عادي پرسش كن كه آيا از كشتزار امسال راضي هستند . آيا از اوضاع كشور راضي هستند يا خير ؟ سپس از وضع زندگي اين پير زني براي من خبر بياور .

غلام راهي آذرآبادگان شد و ازمردمان آنجا پرسشهايي نمود . بيشتر مردمان از وضع كشاورزي امسال راضي بودند و هيچ شكايتي ديده نشد . از چندين نفر پرسش شد كه آيا فلان پير زني را مي شناسيد كه در فلان محل سكني گزيده بود ؟

مردمان گفتند آري او از افراد سر شناس و قديمي اين سرزمين است . شوهر او از دنيا برفت و زميني به او رسيد كه در آنجا عمر را سپري ميكرد . ولي روزي سپهسالار شهر ملكش را به زور گرفت و وي را آواره كرد و او را ديگر در شهر نديديم . . .

غلام راهي تيسپون شد و عين همان مطالب را به نوشيروان منتقل نمود .

نوشيروان خشمگين شد و وزيران را فرا خواند . سپس مشغول سخنراني شد : آيا در بين شما كسي توانگر تر از سپهسالار آذرآبادگان وجود دارد ؟

همگي گفتند خير .

نوشيروان فرمود : آيا در بين شما كسي زمينهاي بيشتر و جواهرات و گوسپندان بيشتر از سپهسالار آذرآبادگان دارد ؟

همگي گفتند خير !

نوشيروان گفت : آيا اگر چنين شخصي ناني از فقيري بستاند و حق بيچاره اي را ضايع كند عاقبت و جزاي كار او چيست ؟

همگي پاسخ دادند اين كار نهايت پستي است و هر كاري در حق وي شود سزاي اوست .

نوشيروان پاسخ داد پس چنين كنيد كه من ميگويم : پوست از بدن سپهسالار بكنيد و در دروازه شهر آويزان كنيد . تا هر وزير و سپهسالاري اوضاع او را ببيند ديگر فكر خطايي به سر او نيافتد . ما نگهبان مردم هستيم نه ظلم كننده به مردم .

سپس پير زن را فرا خواند و باغ و اسپي به وي داد و او را با نگهباني روانه آذرآبادگان كرد ... 

 

                         برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو...

 ايران در زمان انوشيروان دادگر


تشکیلات نظامی در دوران خسرو انوشیروان دادگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در دوران ساسانیان، بیشتر مقامها، از جمله پایه ها و درجات نظامی موروثی بودند. فرماندهٔ کل نیروهای مسلح ایران تا سدهٔ ششم میلادی ایران سپهبد (ایران سپاهبذ) بود که از سوی انوشیروان این مقام ملغی شد. انوشیروان، ایران را به چهار بخش تقسیم کرد و در رأس هر یک از این بخشها یک سپهبد (سپاهبذ، فرماندهٔ لشکر) جداگانه ای قرار داد. زیرا تمرکز قدرت نظامی در دست یک فرمانده، ممکن بود به کسب نیروی عظیم و طمع در تاج و تخت و وارد آوردن فشار بر شاهنشاه منجر گردد. تقسیم مناطق تحت نفوذ هر سپهبد به شرح زیر بود:

سپهبد شرق افواج خراسان و سکستان و کرمان.

سپهبد جنوب افواج پارس و خوزستان.

سپهبد مغرب افواج عراق را تا سرحد دولت بیزانس.

سپهبد شمال افواج ممالک ماد بزرگ و آذربایجان را بفرمان خود داشت.

سپهبدان مأمورین مهم دولت بشمار می رفتند و هر کدام در قلمرو خود صاحب اختیار بودند و بر یک ربع مملکت حکومت می کردند و معاونی در اختیار داشتند، موسوم به مرزبان. مرزبانان فرمانفرمای ایالت ها بودند

متارکهٔ جنگی ای که یوستی نیانوس یکم با انوشیروان بست، فرصتی برای هر دو طرف شد که به اصلاحات اجتماعی، وضع مقررات و قوانین جدید بپردازند.

انوشیروان در این زمان توانست نظمی به آشفتگی های اجتماعی بدهد و خزانهٔ حکومت را تقویت کرد. همچنان با تأمین نسبی عدالت و تقویت سپاه مرزهای خویش را در مقابل تاخت و تاز طوایف بدوی مجاور حفظ نموده، در برابر آنها استحکاماتی درست کرد.

همانگونه که توسعهٔ قدرت او باعث نگرانی بیزانس شد، کامیابیهای یوستی نیانوس یکم در جنگ کارتاژ و آفریقا با واندالها، و در جنگ ایتالیا با اقوام گوت شرقی، خسرو را از اینکه توسعهٔ قدرت بیزانس برای ایران مایهٔ زحمت و تهدید شود، نگران کرد.

خسرو از قدرت روز افزون یوستی نیانوس یکم احساس خطر کرده و در نقض صلح، پیشدستی نموده و بهانهٔ اینکار را مداخلهٔ یوستی نیانوس یکم که بدون مشورت با وی بین حارث بن جبلهٔ غسانی و منذر بن نعمان لخمی حکمیت کرده بود، قرار داد.

جنگ اول با بیزانس

انوشیروان با لشکری بزرگ در سال ۵۳۹ میلادی از دجله و فرات گذشته و به سوریه وارد شد. شهرهایی که با دادن فدیه و هدایا نسبت به شاه اظهار انقیاد کردند از غارت در امان ماندند اما شهر انطاکیه (در آن زمان این شهر معتبرترین شهر شام بود) به سبب مقاومت سختی که نشان داد، عرضهٔ قتل و غارت شد. انوشیروان بدون اینکه دیگر در سوریه و بین النهرین با مقاومت قابل ملاحظه ای روبرو بشود، فاتحانه به تیسفون بازگشت.

بعد از آن نزدیک به بیست سال این زد و خوردهای خونین بطول انجامید، که گاه پیروزی از آن ایران و گاه از آن بیزانس بود.

عاقبت متارکه ای موقت و بار دیگر صلحی پنجاه ساله، در سال ۵۶۱ میلادی به این جنگ پایان داد و طرفین به اراضی سابق برگشتند

خسرو پس تسخیر انطاکیه (انتاکیا در ترکیۀ امروزی) و به اسیر گرفتن مردم آن، در مجاورت تیسفون، شهری همانند انطاکیه بساخت که رومیها آن را رومیه نامیدند و ایرانیها آن را وه انتیو خسرو ، یعنی شهر خسرو که به از انطاکیه است. خسرو مردم انطاکیه را در آنجا مقر داد و یکی از مسیحیان اهواز را که براز نام داشت، به کارشان گماشت و بر اهل حرفۀ شهر ریاست داد و این از روی رأفت با اسیران بود که به سبب همکیشی با براز انس گیرند

تسخیر یمن و بسته شدن راه بازرگانی، دریایی روم

در زمان انوشیروان یکی از شاهزادگان خاندان حمیر که در یمن سلطنت داشت، بدربار ایران پناهنده شد و برای استرداد تاج و تخت از دست رفته، از انوشیروان استمداد کرد.

توضیح آنکه در اوایل قرن ششم میلادی حبشی ها که مسیحی بودند، یمن را تصرف کردند و پادشاه حبشی، ابرهه، سلطۀ خود را در یمن محکم نموده و کلیساهایی در صنعا بنا کرد. امپراتور روم از این اوضاع خوشنود و انوشیروان ناراضی شد، این بود که از پناهنده شدن شاهزادۀ مزبور استفاده کرده، وهریز نامی را با قشونی برای تصرف یمن فرستاد. این سردار در سال ۵۷۶ (میلادی) از راه خلیج فارس به یمن رفته و عدن را تصرف و حبشی ها را از یمن اخراج کرده و سلطنت خانوادۀ حمیر را در یمن برقرار نمود.

تسخیر یمن و بسته شدن راه بازرگانی، دریایی روم

پادشاهان حمیر از این ببعد دست نشاندۀ ایران گشتند و هریز و سپاهیان ایرانی در آنجا مانده، با اهالی مخلوط شدند، چنانکه اعراب دورۀ اسلامی آنها را ابناء می گفتند. این سرزمین تا ظهور اسلام همچنان در دست ایران باقی ماند. از آنجا که در این زمان بخاطر جنگها و فتوحات انوشیروان، تجارت ابریشم از راه زمین، برای روم مشکل شده بود، راه دریایی ای که از طریق سیلان و دریای هند به یمن و بنادر جنوب عربستان می آمد، اهمیت یافته بود. به همین جهت بیزانس برای تسلط بر یمن اهمیت خاصی قائل بود.از این رو فتح یمن به وسیلۀ ایران، در عین حال جوابی بود که خسرو به مذاکرات تحریک آمیز و ماجراجویی هایی می داد که از چندی پیش، بین بیزانس و خاقان ترک بر ضد ایران در جریان بود.

شروع جنگ مجدد با بیزانس و تسخیر قلعهٔ دارا بدست انوشیروان

اقدام خسرو در راندن حبشی ها از یمن برای یوستین دوم که از سال ۵۶۵ میلادی جانشین یوستی نیانوس یکم امپراتور قبلی شده بود، همچون تجاوز به حریم نفوذ بیزانس تلقی می شد.

پس از بسته شدن راه بازرگانی یمن طبیعی بود که بیزانس برای تجدید فعالیت راه زمینی به مذاکره با ترکان وادار شود، بالاخره بدنبال مذاکرات طولانی با خاقان ترک که نامش دیزابول بود، وی متعهد شد در جنگ با ایران در کنار بیزانس قرار بگیرد. یوستین دوم پادشاه بیزانس برای شروع جنگ لشکری به نصیبین فرستاد ولی خسرو که فرماندهی جنگ را برعهده داشت نصیبین را از محاصره نجات داده، انطاکیه را آتش زد و حتی قلعۀ شهر دارا را هم گرفت. برای یوستین دوم ضربت دشمن با چنان لطمهٔ روحی همراه شد که از خجالت کارش به جنون کشید و خود به ناچار، استعفا داد. تیبریوس دوم کنستانتین جانشین او نیز، چاره ای جز درخواست صلح نداشت.

در پیشنهاد صلحی که داده شد قسطنطنیه آماده بود گرجستان و ارمنستان را به ایران واگذارد و بجای آنها قلعهٔ شهر دارا را که فقدانش باعث استعفای یک امپراتور شده بود، بازپس ستاند. نزدیک بود درین باره توافق صورت گیرد که ناگهان خسرو در سال ۵۷۹ میلادی وفات یافت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کاخی که به دستور خسرو انوشیروان بنا شد و هم اکنون ویرانه ای بیش از آن در عراق در محله اسپانیر به جا نمانده است:


شنبه 23 بهمن 1389 - 1:36:57 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://ek.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 23 بهمن 1389   10:12:07 AM

درود

حرف نداشت 

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

60008 بازدید

111 بازدید امروز

13 بازدید دیروز

273 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements