فردوسی فرماید:


به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران


اما مابه باژ می‌گوییم: باج
فردوسی فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست
اما ما به اسپ می‌گوییم: اسب


به ژوپین می‌گوییم: زوبین
و چون در زبان پارسی واژه‌هائی مانند چرکابه، پس‌آب، گنداب... نداریم، نام این چیزها را گذاشته‌ایم فاضل‌آب،
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،
به ویرانه می‌گوییم : خرابه


به ابریشم می‌گوییم: حریر


به یاران می‌گوییم : صحابه!


به ناشتا وچاشت بامدادی می‌گوییم : صبحانه یا سحری!


به چاشت شامگاهی می‌گوییم: عصرانه یا افطار!


به خوراک و خورش می‌گوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی !


به آرامگاه می‌گوییم: مقبره


به گور می‌گوییم: قبر


به برادر می‌گوییم: اخوی


به پدر می‌گوییم: ابوی